خسته شدم

ساخت وبلاگ
پست دهم خلاصه بعد از همه این اتفاقات و معذرت خواستن ها بخشیدمش نمیتونستم نبخشم اونقدر قوی نبودم که نبودنش و بتونم تحمل کنم.زمان گذشت و مهدی روز بروز با من بهتر و با بقیه بد شد با هر کسی که در مورد این ماجرا سوال میپرسید دعوا میکرد و کلا اخلاقش متفاوت شده بود.فاطمه هم تمام تلاشش و برای برگشتن میکرد و خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 13:38

قسمت دومروزا کم کم میگذشتن خرداد بود که باهم اشنا شدیم و حالا دیگه اول روزای اخر تیر بود،خیلی دوسش داشتم و اگه یه روز باهاش حرف نمیزدم اون روز کلا واسم جهنم میشد یه روز که باهم حرف میزدیم مهدی دوباره گفت کاش بزرگتر بودی... من که دیگه طاقتم تموم شده بود بهش گفتم الان چه فرقی با دوست دختر پسر داریم ما خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

روز مرگی های یه دختر من غزلم همون دختر شاد و شیطون.......نه اون نیستم حالا دیگه آرومم و ساکت داشتم وب گردی میکردم دلم یهو گرفت یه وبلاگ عاشقونه بود یاد خودم و تو افتادم........ اشک اومد تو چشمم  چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۶  |  12:35  |  غزل  |  bestskin خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

پست پنجمبه عسل گفتم بیا به عشقت بگیم که بیاد مزاحم من مثلا بشه تا مهدی ببینه و به خوش بیاد   ولی عسل گفت که نه یه نفر و میشناسم خیلی قابل اعتماده به اون میگیم منم قبول کردم و ایدی اون طرف و گرفتم و شمارش. مهدی همیشه به من میگفت که به هیچ عنوان نباید با کسی جز خودش حرف بزنم وااای اگه قضیه این ایدی تل خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

پست ششمخیلی شوکه شدم حالا چه جوری ثابت میکردم که من با محسن رابطه ای نداشتم و خیلی هم کنجکاو بودم که اون که میخواد من و پیش مهدی خراب کنه کیه.البته یجورایی حدس میزدم..اره درسته فاطمه ولی ماجرا اون جور که من فکر میکردم نبود.خیلی نا امید شده بود که محسن جواب داد که غزل صبر کن اون جوری که تو فکر میکنی خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

پست هشتموقتی اون پیام هارو دیدم فهمیدم که قضیه چی بوده منم اینارو به مهدی گفتم که محسن میخواسته به فاطمه ثابت کنه که ما باهمیم  ولی مهدی کماکان عصبانی بود و با تمام عصبانیت میگفت که... که اومده به تو پیام داده و .... تا این جاش مهدی در حال دعوا کردن با من بود که... محسن یه سری پیام برام فرستاد از مک خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

قسمت نهممن پدر و مادر نداشتم درسته که بهترین پدر جون و مادر جون و دارم ولی همیشه نبودن پدر و مادرم و با تمام وجودم حس میکردم مخصوصا وقتی توی جمعی بودم که همه دوستام و یا فامیل کنار مامان مینشستن من مجبور  بودم خودم و یجوری سرگرم کنم.آخه من 14سالم بود و دلم مامان میخواست که باهاش حرف بزنم و از غصه ها خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

روز مرگی های یه دختر

من غزلم همون دختر شاد و شیطون.......نه اون نیستم حالا دیگه آرومم و ساکت

دلم واست تنگ شده :(

 جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶  |  13:50  |  غزل  | 

bestskin
خسته شدم...
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24

روز مرگی های یه دختر من غزلم همون دختر شاد و شیطون.......نه اون نیستم حالا دیگه آرومم و ساکت خسته شدم صبح بهم پیام داده و میگه تو من و فروختی...  یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۶  |  8:27  |  غزل  |  bestskin خسته شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareahvazi81 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 11:24